محل تبلیغات شما

می دانی؟ اگر بخواهم با خودم رو راست باشم، عاشقت نیستم. سایه ای از عشقی ک زمانی بود، با من مانده است، و مرا از هر عاشق شدنی بر حذر می دارد. وقتی غمگینم ب من اجازه نمی دهد ب کسی جز تو فکر کنم، چون اشک ریختن برای عشقی ک سال هاست از دست رفته است عیبی ندارد، اما اشک ریختن برای یک عشق جدید، حماقت محض است. 

نه این ک من این را بگویم. ذهن من ناخودآگاه این طور مرا بازی می دهد. وگرنه تو، خیلی وقت است که مرده ای و من نه با تو، ک با خاطراتت حرف می زنم.

می دانی؟ گاهی فکر می کنم اگر تو را ببینم چ می شود؟ اگر امیر امروزی را ببینم چ می شود؟ و می ترسم. از این ک دیدنت آن خاطرات خوش را. آن لذت های عاشقی را بشوید و ببرد می ترسم. می دانی؟ دلم نمی خواهد ک آن ها بروند. مثل این است ک تو، در جعبه ی آرزوهای من، مثل همان روزهایت مانده ای. و اگر در این جعبه باز شود دود خواهی شد، تمام خواهی شد. هیچ چیز از تو نخواهد ماند. و من این اشتباه را نخواهم کرد. نه، من مثل آن پسرک داستان ها، کنجکاوی نخواهم کرد.

یادم هست روزی بعد از سالها، حمیده را توی خیابان دیدم، اولش تمام وجودم شور و اشتیاق بود. ولی حمیده دیگر آن حمیده نبود. من هم آن گلی سابق نبودم و آن دوستی پر شرر کودکی نتوانست مسیر ما را یکی کند. می دانی؟ تو سال هاست ک فقط یک خاطره ای. خاطره ای ک همیشه عاشقش خواهم ماند. ولی، آن امیری ک من عاشقش هستم، تو نیستی.

نحوه گرفتن سهمیه شاگرد اولی

سه شنبه هایی ک نمی گذرند...

پاتی، من، اندیشمند، وحید بزرگه...

ک ,تو ,ای ,دانی؟ ,تو، ,حمیده ,می دانی؟ ,من این ,ای و ,این ک ,ریختن برای

مشخصات

تبلیغات

محل تبلیغات شما

آخرین ارسال ها

برترین جستجو ها

آخرین جستجو ها

بهش فکر نکردم سجادشهدوستی